مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ
زناکاران و دوست گیران به پنهانى نیستند.
عاملی دیگری که می توان به عنوان یکی از عوامل و ریشه روابط نامشروع از آن نام برد «اختلاط زن و مرد نامحرم» در مکانها و محیط های مختلف است، که آثار شوم بسیاری در پی دارد و متاسفانه یکی از معظلات اصلی جامعه امروزی ما به شمار می رود.
نمونه های این اختلاطها را می توان در فضای حقیقی (نه مجازی) شبکه های اجتماعی ، محیط های کاری اعم از دولتی و غیر دولتی، کلاسهای درس و غیره مشاهده نمود، اسفناکتر از این اختلاطها، موضع مردم و مسئولان (و حتی قشر مذهبی جامعه) به عنوان یک فرد مسلمان در مقابل آن است، که غالبا بسیار بی تفاوت و در برخی موارد حتی تأییدگرانه به نظر می رسد.
چگونه در جامعه اسلامی اختلاط میان زن و مرد عادی می شود؟
برخی از دولت مردان و فرهنگ سازان، با الگو قرار دادن سبک زندگی غربی در مقابل سبک زندگی اسلامی و (به تعبیر عوام فریبانه) با ایجاد صلح و آشتی میان این دو فرهنگ متضاد در بسیاری از موارد، به خیال خود، مقام زن را تکریم می کنند؛ در حالی که شدیدترین و مهلک ترن ضربه را به مقام زن و زنان جامعه اسلامی بلکه به زنان کل دنیا می زنند.(انشاالله در نوشته ای جداگانه این موضوع را بررسی خواهیم نمود.)
خداوند متعال در دو جای قرآن حکیم دوستی میان نامحرمان را مورد عتاب و این عمل را مورد سرزنش قرار دده است.
در آیه 5 سوره مائده می فرماید : « الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُم ... وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی أَخْدانٍ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ[1]» امروز زنان پاکدامن از اهل کتاب براى شما حلال هستند، هنگامى که مهریه آنها را بپردازید و پاکدامن باشید. هرگز مبادرت به زنا نکنید و دوست پنهانى و نامشروع نگیرید هر کس بآنچه ایمان آورده کفر بورزد و مخالفت کند، اعمال نیکش باطل و بى اثر میگردد و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.
همچنین در آیه 25 سوره نساء می فرماید: «مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ[2]» زناکاران و دوست گیران به پنهانى نیستند.
این آیه خطاب به مردان است که می فرماید با زنان آزاد و کنیز پاکدامن ازدواج کنید نه آنهایی که زناکار یا اهل دوستی های پنهانی با نامحرمان هستند.
به نظر می رسد، وجه مقید کردن دوستی ها نامحرمان به پنهانی این می باشد که به خاطر قبح این عمل اکثر افراد (حتی در جوامع غیر اسلامی هم که میزان دوستی های میان نامحرمان زیاد است) آن را پنهان می کنند و اگر آشکارا باشد ادعا می کنند که دوستی سالم است (هر چند که این دوستی که موجب کاشته شدن محبت نامحرمان در دل یکدیگر می گردد جای تأمل دارد).
همچنین در تقبیح و حرمت اختلاط میان زن و مرد نامحرم احادیث فراوانی داریم که چند نمونه را ذکر نموده و توضیح می دهیم .انشاالله
حضرت پیامبر(صلوات الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «مَنْ جَالَسَ النِّسَاءَ فَلَا بُدَّ لَهُ مِنَ الزِّنَاءِ وَ لَا بُدَّ لِلزَّانِی مِنَ النَّارِ[3]» هر که با زنان (نامحرم) بنشیند ناچار گرفتار زنا شود و زناکار اهل آتش است .
پیامبر (صلوات الله) در این بیان نورانی یکی از آثار تفکیک نا پذیر اختلاط و نشست و برخاست مردان با زنان را، افتادن در دام روابط نامشروع عنوان می فرمایند؛ البته قابل ذکر است که منظور از اختلاط و نشست و برخاست در این حدیث وجه غیر معمول و خارج از اعتدال آن است نه وجه شرعی آن مانند روابط کاری، خانوادگی و ....
همچنین در روایت دیگری از پیامبر (صلوات الله) نقل شده است که فرمودند : «لَا یَخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامَرَأَةٍ فَإِنَّ ثَالِثَهُمَا شَیْطَانٌ [4]» هیچ مردى با زنى خلوت نمىکند مگر آنکه شیطان سوّمین آنان است.
به نوعی می توان گفت که این حدیث بیان کننده و توضیح دهنده حدیث قبلی است .
وجه این که دلالت این حدیث بر موضوع بجث ما این است که خلوتگاه زن و مرد نامحرم مکان حضور شیطان است و شیطان بر چیزی ترغیب و تشویق نمی کند مگر بر گناه؛ بنابراین برای اینکه انسان در دام بلا گرفتار نشود عاقلانه است که مقدمات آن را ترک کند و زمینه را برای حضور شیطان فراهم نکند.
ذکر این آیات و احادیث از باب نمونه بود و مطالعه بیشتر در این زمینه بر عهده خود افرادی که دنبال خوشبختی دهیوی و اخروی هستند گذاشته می شود .
وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ
به خاطر دروغى كه بر زبانتان جارى مىشود نگوييد: «اين حلال است و آن حرام»، تا بر خدا افترا ببنديد.
به يقين كسانى كه به خدا دروغ مىبندند، رستگار نخواهند شد!
مقدمه
سومین عاملی که باعث از بین رفتن آبروی ، عزت و اعتبار شخص دروغگو در میان خانواده ، دوستان و اجتماع می گردد و بالطبع باعث سلب اعتماد عمومی افراد جامعه نسبت به یکدیگر می گردد «دروغ گفتن» می باشد، که متاسفانه امروزه شیوع بیشتری دارد، ولی مشکل اساسی آن است که متاسفانه آن را در زیر شاخه زرنگی طبقه بندی کرده و انجام دهنده آن را باهوش می نامند و همین پندار باعث می شود که متاسفانه برخی افراد، به راحتی خوردن آب دروغ می گویند و به اصطلاح طرف را می پیچانند و آن را به عنوان مدال افتخار خویش به گردن می آویزند و بر آن افتخار می کنند .
دروغ در منابع اسلامی :
در منابع اسلامی ، دروغ به یکی از گناهان کبیره[1] وبه عنوان کلید تمام پلیدی ها[2] معرفی شده است ، البته این موضوع اختصاصی به دین اسلام ندارد بلکه پیشوایان دیگر ادیان الهی نیز دروغ را به عنوان یکی از حرام های الهی به مردم معرفی نموده اند[3] .
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید : «وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ[4]» به خاطر دروغى كه بر زبانتان جارى مىشود (و چيزى را مجاز و چيزى را ممنوع مىكنيد،) نگوييد: «اين حلال است و آن حرام»، تا بر خدا افترا ببنديد به يقين كسانى كه به خدا دروغ مىبندند، رستگار نخواهند شد!
این آیه مبارکه انسانها را از گفتن چیزهایی که نمیدانند و همچنین نسبت دادن آنها به خداوند متعال نهی می فرماید ، درست است که آیه فقط شامل افترا بستن به خدا می شود اما با قرائنی که در دیگر آیات و روایات می باشد در می یابیم که منظور مذمت مطلق دروغ می باشد ، اما در این مورد (دروغ بستن به خدا و پیامبر) حرمت و عذاب آن شدیدتر می باشد.
همچنین امام محمد باقر (علیه السلام) می فرماید : «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّر أَقْفَالًا وَ جَعَلَ مَفَاتِيحَ تِلْكَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ وَ الْكَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَاب[5]» خداوند متعال براى كارهاى بد قفلهائى قرار داده و كليد آن با شراب مىباشد و دروغ از نوشيدن شراب هم بدتر است .
شرب خمر در دین مبین اسلام بلکه در تمام ادیان الهی حرام می باشد [6]و به شدت از آن نهی شده است ، اما می بینیم که امام (علیه السلام) در این حدیث کذب و دروغ را از شراب هم بدتر شمرده است ، بنابراین مفسده مترتبه بر آن از شراب شدیدتر و آثار آن زیانبارتر می باشد .
دروغ عامل بی اعتمادی و آبروریزی :
آنچه که از متن یا مفهوم احادیث ائمه اطهار (علیهم السلام) بر می آید ، این است که یکی از آثار دروغ، از بین رفتن اعتماد عمومی و عدم اعتبار فرد دروغ گو در بین مردم و همچنین آبروریزی می باشد.
برای اثبات مدعای خود به چند حدیث استناد می کنیم :
حضرت امیر المومنین (علیه السلام) معاشرت با فرد دروغگو را مکروه می شمارند : «يَنْبَغِي لِلرَّجُلِ الْمُؤْمِنِ أَنْ يَجْتَنِبَ مُوَاخَاةَ الْكَذَّابِ[7]» بهتر است كه مؤمن با دروغگو معاشرت ننمايد.
می توان گفت دلیل اینکه حضرت ارتباط و معاشرت با فرد دروغگو را مکروه می شمارد (علاوه بر آثاری مانند امکان هم خصلت شدن با او و ...)، این است که فرد دروغگو در جامعه وجاهت و جایگاهی ندارد و به عنوان فردی غیر قابل اعتماد شناخته می شود ، بنابراین ممکن است این ارتباط باعث شود که مردم خیال کنند دوست دروغگو نیز ، فردی دروغگو است و این باعث افزایش دامنه بی اعتمادی در جامعه گردد.
از جمله احادیث که به صراحت بر بی آبرو و اعتبار بودن فرد دروغگو دلالت می کنند حدیثی است که از حضرت پیامبر (صلوات الله علیه آله) نقل شده است که می فرمایند : «كَثْرَةُ الْمِزَاحِ تَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ وَ كَثْرَةُ الضَّحِكِ تَمْحُو الْإِيمَانَ وَ كَثْرَةُ الْكَذِبِ تَذْهَبُ بِالْبَهَاءِ[8]» شوخى زياد حیای آدمى را مىبرد، خنديدن زياد ايمان را محو مىكند و دروغ زياد ارزش و اعتبار انسانى را از انسان مىگيرد.
و همچنین فرمایش امام صادق (علیه السلام) که از حضرت عیسی (علیه السلام) نقل می فرماید : «مَنْ كَثُرَ كَذِبُهُ ذَهَبَ بَهَاؤُهُ[9]» كسى كه دروغ بسيار گويد، ارزشش از بين مىرود.
این دو روایت به صراحت بر مدعای ما ،یعنی ارتباط بین دروغ گویی و عدم اعتبار و ارزش در جامع دلالت می کنند .
در نوشته های پیشین بر سه عامل اصلی که باعث جلب آبرو و همچنین سه مورد اصلی و البته مبتلابه که باعث بی آبرویی فرد در میان مردم می شود ، اشاره کردیم که نوشته حاضر آخرین نوشته در این موضوع بود البته عوامل دیگری نیز در بی آبرو شدن فرد در جامعه تاثیر دارد ، مث: حد خورد ، زنا ، بهتان گفتن ، سخن بی جا ، بی دعوت جایی رفتن و ... که برای رعایت اختصار آنها را ذکر نمی کنیم و بر عهده خواننده گرامی می گذاریم که انشاالله مطالعه بفرماید.
منتظر دریافت نظرات ، پیشنهادات و انتقادات شما عزیزان می باشیم .
الَّذينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْميثاقَ
آنها كه به عهد الهى وفا مىكنند ، و پيمان را
نمی ىشكنند.
دومین عامل آبروریزی عدم وفای به عهد یا عهد شکنی می باشد.
كلمه "عهد" بر حسب عرف و اصطلاح شرع به معناى آن چيزى است كه انسان با صيغه عهد ملتزم به آن شده باشد[1].
اهمیت وفای به عهد:
اهمیت وفای به عهد در دین اسلام کاملا روشن و اشکار است، اما برای روشنتر شدن این اهمیت به چند آیه که در بیان اهمیت و فضیلت وفای به عهد است اشاره می کنیم.
وفای به عهد صفت صاحبان خرد و اندیشه و همچنین مومنان می باشد:
خداوند متعال در هنگام برشمردن صفات صاحبان خرد می قرماید: «الَّذينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْميثاقَ[2]» آنها كه به عهد الهى وفا مىكنند، و پيمان را نمىشكنند.
منظور از عهد در اینجا، عهدی است که انسانها با زبان فطرت با خدا بسته اند و همچنین عهد و پیمانی که خداوند متعال به وسیله انبیاء از انسانها گرفته است [3].
در مورد مومنان نیز می فرماید: «وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ[4]» و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت مىكنند.
منظور آیه از رعایت پایبندی به پیمان و نشکستن آن است.
و در نهایت خداوند متعال دستور می دهد که مسلمانان حتی در مقابل لجوج ترین دشمنان خود یعنی یهود و مشرکان[5] نیز به عهد و پیمان خود پایبند باشند، مگر اینکه آنها پیمان شکنی کنند که در این صورت مسلمانان نیز می توانند عهد و پیمان خود با آنان را بشکنند: «اِلاّ الَّذین عاهَدْتُم عِنْدَ المَسجِدِ الحَرامِ فَما اسْتَقامُوا لَکُم فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقینَ» مگر با آنان که در نزدیکی مسجد الحرام پیمان بستید، تا آنان به پیمان خود وفادارند، شما نیز وفادار باشید، خداوند پرهیزکاران را دوست می دارد.
حال که اهمیت وفای به عهد در دین مبین اسلام روشن شد، مناسب است به رابطه بین عهد شکنی و آبروریزی (یا عدم اعتبار و جایگاه در بین مردم) اشاره کنیم:
اعتبار انسانها نزد یکدیگر و اعتماد متقابل یکی از ملزومات زندگی اجتماعی است، که باعث پیشرفت معنوی و مادی جامعه می گردد، حال اگر عهد و پیمانها شکسته شود و برای آن ارزش و اعتباری باقی نماند، جامعه دچار از هم گسیختگی شدید می شود که آثار بسیار زیان باری می تواند به دنبال داشته باشد .
حضرت علی (علیه السلام) در حدیثی بر بی اعتبار و غیر قابل اعتماد بودن شخص عهد شکن اشاره کرده و می فرماید : «لا تَعْتَمِدْ عَلی مَوَدَّةِ مَنْ لا یُوفی بِعَهده[6]» بر دوستی کسی که به عهد و پیمان خود وفا نمی کند، اعتماد مکن.
شاید منظور امام این باشد که شخص عهد شکن به هیچ عنوان قابل اعتماد و اعتبار نیست به همین دلیل به آن اعتماد نکن ؛ از مفهوم این جمله می توان استفاده کرد که شخص عهد شکن در بین مردم اعتبار و آبرویی ندارد .
همچنین حضرت علی (علیه السلام) در حدیث دیگر می فرماید: « الوَفاءُ حِصنُ السُّؤدَدِ [7]» وفادارى، دژ (نگه دارنده) سَروَرى است. به یقین یکی از ملزومات و نتایج سروری بر مردم آبرومندی نزد آنان است .
یکی از عواملی که باعث ریخته شدن آبرو و از بین رفتن آبروی فرد می گردد ، ریختن ابروی دیگری است ، که معمولا توسط زبان صورت می گیرد.
حرمت ریختن آبروی مومن:
در آموزه های اسلامی تاکید فراوانی بر حفظ آبروی مومن شده است و حرمت مومن از جمله حرمت های الهی دانسته شده است ؛ امام صادق (علیه السلام) می فرماید : «لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي بِلَادِهِ خَمْسُ حُرَمٍ حُرْمَةِ رَسُولِ اللَّهِ (صل الله علیه و آله) وَ حُرْمَةِ آلِ الرَّسُولِ (صل الله علیه و آله) وَ حُرْمَةِ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُرْمَةِ كَعْبَةِ اللَّهِ وَ حُرْمَةِ الْمُؤْمِن[1]» خدا را در زمين پنج حرمت است: حرمت پيامبر و حرمت آل او و حرمت كتاب خدا و حرمت كعبه و حرمت مؤمن.
در این حدیث امام (علیه السلام) حرمت مومن را از جمله حرمت های بزرگ الهی شمرده شده است که به هیچ وجه نباید شکسته شود .
خداوند متعال در قرآن کریم انسان های عیب جو ، مسخره کننده و کسانی که بر دیگران تهمت میزنند (که از مصادیق آبرو ریزی هستند) را در چندین آیه از قرآن کریم مورد سرزنش و توبیخ قراد داده است[2].
«وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ [3]» واى بر هر عيبجوى مسخرهكنندهاى!
خداوند متعال در این آیه انسان عیبجو و مسخره کننده را تهدید به عذاب می نماید و این نشان از مبغوضیت این عمل نزد خداوند متعال می باشد .
آثار آبرو ریزی در دنبا و آخرت :
1- مورد لعن و عذاب بزرگ در دنیا و آخرت :
یکی از آثار ریختن آبرو که در قرآن نیز به آن اشاره شده است ، مورد لعن و نفرین بودن و عذاب بزرگ در دنیا و آخرت می باشد ، خداوند متعال در آیه 23 سوره نور می فرماید : «إِنَّ الَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ [4]»كسانى كه زنان پاكدامن و بىخبر (از هر گونه آلودگى) و مؤمن را متهم مىسازند، در دنيا و آخرت از رحمت الهى بدورند و عذاب بزرگى براى آنهاست.
2- بیرون رانده شدن از ولایت خدا :
خداوند متعال ، قادر مطلق و ولی مطلق دنیاست اما بنابر اقتضای حکمت الهی به انسان ها قدرت اختیار بخشیده است تا به وسیله آن خود را به سوی کمال بالا بکشند و لایق بندگی خداوند متعال گردند (هر چند که انسان در بدو تولد در تحت ولایت الهی و به فطرت پاک متولد می شود ، اما با گذر زمان ممکن است آلوده گردد بنابراین باید با اختیار خود کارهای شایسته انجام دهد تا تحت ولایت الله باقی بماند) ، یکی از عواملی که باعث می شود خداوند متعال انسان را از ولایت خویش بیرون اندازد آبرو ریزی می باشد ، چنانچه امام صادق (علیه السلام) می فرماید :« مَنْ رَوَى عَنْ مُؤْمِنٍ رِوَايَةً يُرِيدُ بِهَا شَيْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِيَسْقُطَ مِنْ أَعْيُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ وَلَايَتِهِ إِلَى وَلَايَةِ الشَّيْطَان [5]» هر كه مطلبى را بازگو كند تا آبروى مؤمن را بريزد و خوارش سازد تا او را از چشم مردم بيندازد خداى گرامى و بزرگ او را از ولايت و سرپرستى خويش بیرون انداخته و به ولايت شيطان واگذار كند .
3- باعث آبروریزی خود فرد می گردد :
همانطور که حضرت پیامبر (صلوات الله علیه آله و سلم) می فرماید : يَا مَعْشَرَ النَّاسِ مَنْ آمَنَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ يُخْلِصْ إِلَى قَلْبِهِ لَا تَتَبَّعُوا عَوْرَاتِ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَاتِ الْمُؤْمِنِينَ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ فَضَحَهُ وَ لَوْ فِي جَوْفِ بَيْتِه [6]» اى ايمان آورندگان به زبان كه ايمان در دلتان جاى نگرفته! عيبهاى مؤمنان را نجوييد؛ زيرا هر كه عيبهاى مؤمنان را بجويد خداوند نيز در پى عيبهاى او باشد و هر كه خداوند عيبهايش را بجويد رسوايش سازد هر چند درون خانهاش باشد.
بنابراین یکی از نتایج عیب جویی و آبرو ریزی ، ریخته شدن آبروی خود فرد می باشد ، چراکه همانطور که در اول نوشته اشاره کردیم ، آبروی مومن یکی از حرمتهای خداوند متعال در روی زمین است که نباید شکسته شود .
آثاری که برای آبروریزی شمرده شده است بسیار و عذابی که برای آن وعده داده شده است بسیار دردناک و بزرگ است ، اما برای رعایت اختصار مطلب از ذکر بیش از این خودداری می کنیم .
اللهم اغفر ذنبونا
التماس دعا
[1] - بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج24، ص186
با قناعت زندگى كن كه هميشه ثروتمند و بىنياز باشى پرهيزكار باشى كه هميشه عزيز باشى.
عامل بسیار مهم دیگری که باعث جلب آبرو و حفظ آن می شود «قناعت» می باشد که آثار فراوانی در زندگی بشر دارد.
«قناعت» بفتح قاف به معنای ، راضى شدن به أندك و زياده نخواستن [1]و راضى شدن به هر چه که هست [2]، می باشد .
انسان بنابر ذات خود سیری ناپذیر و کمال گرا است ، اگر این حس کمال گرایی و کمال طلبی انسان در امور مادی و مالی محصور و کنترل نگردد انسان را به دنیا طلبی و کسب مال و ثروت بیشتر حرکت می دهد و باعث می شود که انسان نقطه پایانی برای ثروت اندوزی خود قائل نباشد و دائم به فکر بیشتر کردن زر و سیم باشد ، بدون اینکه خمس و ذکات بپردازد یا دست فقیری را بگیرد ، بنابراین در درجه اول به علت دنیا دوستی و بخلی که در انسان ایجاد می شود ، در پیش خداوند متعال و همچنین مردم خوار و ذلیل می گردد.
بهترین راه حل و عامل بازدارنده از این کار «قناعت» می باشد که در احادیث ائمه (علیهم السلام) گنج بی پایان یا بالاترین درجه بی نیازی شمرده شده است .
چنانچه که حضرت علی (علیه السلام) در کلامی بسیار زیبا می فرماید : «مَنْ قَنَعَ بِالْيَسِيرِ اسْتَغْنَى عَنِ الْكَثِيرِ وَ مَنْ لَمْ يَسْتَغْنِ بِالْكَثِيرِ افْتَقَرَ إِلَى الْحَقِيرِ[3]» كسى كه باندك قناعت كند، از بسيار (و زياد) بىنياز گردد، و كسى كه به بسيار بىنياز نشود، بچيز اندك و پست نيازمند شود.
همچنین لقمان حکیم در یکی از توصیه های خود بر فرزندش می فرماید : «وَ كُنْ قَنِعاً تَعِشْ غَنِيّاً وَ كُنْ مُتَّقِياً تَكُنْ عَزِيزاً [4]» با قناعت زندگى كن كه هميشه ثروتمند و بىنياز باشى پرهيزكار باشى كه هميشه عزيز باشى.
بنابراین قناعت بزرگترین گنج و بالاترین ثروت است که موجب می گردد انسان پیش خداوند متعال و پیش مردم عزیز و محترم گردد .
عوامل دیگری نیز وجود دارند که موجب ، عزت ، شرافت و اعتبار انسان می گردد ، مانند :علم ، ادب ، سکوت ، و ... که مطالعه در مورد آنها را بر عهده خانندگان عزیز قرار می دهیم و انشاالله از نوشته آینده به عواملی که باعث از بین رفتن آبرو می گردد اشاره خواهیم نمود .
چهارمین عاملی که در فرهنگ اسلامی به عنوان یکی از عوامل جلب آبرو و محبت معرفی شده است «سخاوت» و کرم می باشد که احادیث بسیاری درباب فضیلت و آثار آن از معصومین (علیه السلام) صادر شده است که یکی از این آثار جلب محبت خداوند متعال و مردم می باشد ؛ تا جایی که تاثیر آن در جلب محبت مردم از رابطه خانوادگی نیز بیشتر دانسته شده است .
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند : «الْكَرَمُ أَعْطَفُ مِنَ الرَّحِم[1]»سخاوت و بخشش بیش از خویشاوندی محبت آورد .
کرم به معنای بخشش و گذشت [2]و کریم به معنای بخشنده و عطا کننده است [3] و یکی از مصادیق بخشش ، بذل و بخشش مال یا سخاوت است .
در حدیثی دیگر آمده است : « السَّخَاءُ يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ وَ يُزَيِّنُ الْأَخْلَاقَ[4]» سخاوت محبت را کسب می کند و اخلاق را زینت می دهد .
بنابراین در می یابیم که سخاوت یکی از راههای میان بر برای کسب محبت الهی و محبت خلق می باشد ؛ حال آیا به هر اندازه می توانیم سخاوت به خرج دهیم یا نه ؟
البته در سخاوت نیز مانند هر عمل نیک دیگری باید حد اعتدال را رعایت کرده و زیاده روی پرهیز نمود ، چرا که خداوند متعال امر می فرماید که : «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً [5]»هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن، (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حدّ (نيز) دست خود را مگشاى، تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرومانى!
انسانی که در امر بخشش و سخاوت زیاده روی کند ، ناچار روزی خود نیازمند شده و مورد سرزنش قرار خواهد گرفت ، بنابراین آیات و روایاتی که کسب آبرو و احترام را به عنوان یکی از آثار سخاوت معرفی فرموده اند ؛ سخاوتی را مد نظر دارند که در حد اعتدال و به اندازه باشد ؛ فرموده امام حسن عسکری (علیه السلام) نیز موید همین مطلب است که می فرماید : «ان للسّخاء مقداراً فان زاد علیه فهو سرفٌ [6]» همانا سخاوت دارای اندازه است، اگر از آن اندازه گذشت اسراف خواهد بود .
و چه آثار سوئی که برای اسراف در ایات و روایات شمرده نشده است ! .
برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به :
1- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ، ص378
2- سایت : www.wiki.ahlolbait.com (سخاوت)
[1] - نهج البلاغه ، حکمت 247(ترجمه مرحوم محمد دشتی)
مسلّماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مىدهد!
«ود و مودت» به معنای دوستی می باشد [2]که خداوند متعال در این آیه آن را بر نیکوکاران وعده می دهد .
البته در دلالت این آیه در میان مفسران اختلاف نظر وجود دارد ؛ برخی منظور از آن را ولایت و مودت حضرت امیر المومنین علی (علیه السلام) دانسته و برای آن حدیثی نیز از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده اند[3] و برخی دیگر می گوید منظور این است که خداوند متعال آنها را دوست می دارد و محبت آنها را در دل خلق می اندازد[4] ؛ علامه طباطبایی در تفسیر المیزان برخی از این نظرات را در بحث روایی همین آیه آورده است[5]؛ اما می توان بنابر وجهی میان تمام این نظرات جمع نمود ، به این صورت که آیه در مورد تمام افراد نیکو کار نازل شده است و وعده الهی نیز به تمام انسانهای نیکو کار (اعم از معصوم و غیر معصوم ، مسلمان و غیر مسلمان) می باشد و به طریق اولی و وجه اتمّ ، شامل امیر المومنین که پیشوای نیکوکاران می باشد ، می شود.
در احادیث ائمه اطهار نیز یکی از عوامل اعتبار و آبرومندی احسان و نیکو کاری دانسته شده است ، حضرت علی (علیه السلام) در نامه معروف خود به مالک اشتر می نویسد: « وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ [وَالٍ رَاعٍ بِرَعِيَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَيْهِم[6]» بدان اى مالك! هيچ وسيلهاى براى جلب اعتماد والى به رعيّت بهتر از نيكوكارى به مردم و ... نمی باشد.
علاوه بر این می توان گفت که عمل نیک انسان مرحله اعلای شکر و سپاس گذاری نعمات الهی می باشد[7] و خداوند متعال خود فرموده است که : «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ [8]»اگر شكرگزارى كنيد، حتما (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود ، برخی از علما در تفسیر این آیه فرموده اند :که هم همان نعمت را زیاد می فرماید و هم نعمات جدید به انسان می دهد ، بنابراین یکی از آثار این شکر گزاری می تواند افزونی حرمت ، حیثیت و آبرو در بین مردم باشد .
انشاالله خداوند متعال توفیق احسان و شکرگزاری بر همه ما عنایت فرماید .
برای مطالعات بیشتر مراجعه کنید به :
1- ترجمه تفسیر المیزان ، ج14، ص 158
2- خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث ، محمد محمدی ری شهری ، انتشارات دارالحدیث ، سال 1382
سه گروه هستند که آبرو ندارند ... و یکی فاسقی که آشکارا فسق کند .
عاملی دومی که به برای جلب آبرو و اعتبار در قرآن دین مقدس اسلام عنوان شده است «پاکدامنی» و عفت می باشد .
انسان عفیف و پاک دامن به جهت اینکه سعی میکند خود را از گناه یا حتی مواضع اتهام دور کند و همیشه خداوند متعال را ناظر بر اعمال آشکار و پنهانی خود می داند ؛ کمتر مبتلا به آلودگی گناه می شود و این سبب ایجاد حرمت و آبرو برای او می گردد.
و برعکس کسی که حیا و عفت ندارد ؛ در ملأ عام و به صورتی علنی گناه انجام می دهد و همین باعث از بین رفتن آبرو و اعتبار او می شود ؛ امام باقر(علیه السلام) می فرماید : « ثَلَاثَةٌ لَيْسَ لَهُمْ حُرْمَةٌ ... وَ الْفَاسِقُ الْمُعْلِنُ بِالْفِسْق[1]» سه گروه هستند که آبرو ندارند ...و یکی فاسقی که آشکارا فسق کند .
خداوند متعال محافظ آبروی انسان پاک دامن:
خداوند متعال در قرآن کریم ، حضرت مریم را به عنوان زنی پاک دامن و عفیف و الگویی برای زنان دیگر معرفی می نماید و می فرماید : وقتی حضرت مریم همراه نوزاد خود حضرت عیسی (علیه السلام) نزد قوم خود آمد[2] او را مورد سرزنش قرار دادند که چگونه چنین عمل زشتی انجام دادی در حالی که پدر و مادر تو آدمهای فاسقی نبودند [3]؛ بعد خداوند متعال به خاطر حفظ آبروی حضرت مریم که بانوی پاک دامنی بود ، حضرت عیسی (علیه السلام) را به سخن اورد [4].
و همچنین حضرت یوسف (علیه السلام)را الگوی پاکدامنی و عفت برای مردان معرفی نموده و می فرماید : وقتی که زلیخا قصد کرد که عمل شنیع با آن حضرت انجام دهد [5]؛ خداوند متعال با نشان دادن برهان خود برای حضرت ، ایشان را از این کار باز داشت [6].
این جریان نشان می دهد که خداوند متعال ، خود از آبروی انسان عفیف و پاک دامن محافظت می کند .
علاوه بر آیات و روایات ، تجربه نیز نشان می دهد که انسان پاک دامن و عفیف در جامعه از ارزش و اعتبار ویژه ای برخوردار است .
در حقيقت كسانى كه ايمان آورده و عمل نيك كنند خداوند تعالى محبت آنها را در قلوب (ديگران) قرار مىدهد خداوند تعالى و مؤمنين آنها را دوست مىدارند
اگر می خواهید حرفتان خریدار داشته باشد ، یا فرد آبرومندی بشوید و یا ... حتما بخوانید .
از جمله چیزهایی که محور زندگی برخی انسانها را تشکیل می دهد آبرو و اعتبار است که می توان گفت ، از داشته های معنوی انسان به شمار می رود و میزان ارزش او را مشخص می سازد ، به صورتی که انسان آبرومند و با اعتبار بسیاری از کارها را با استفاده از اعتبار خود انجام می دهد .
خداوند متعال نیز در قرآن کریم بر حفظ آبرو انسانهای مختلف (با شأنیت ها و موقعیت های متفاوت) تأکید نموده[1] تا جایی که حتی بر حفظ آبروی زن فاحشه (با دستور دادن به ثبوت زنا با 4 شاهد) عنایت می کند [2].
حال که مختصری به اهمیت آبرو در فرهنگ قرآن و جامعه اشاره کردیم مناسب است عوامل ایجاد آبرو را نیز برشماریم ، به همین منظور در طی سه نوشته این عوامل را برخواهیم شمرد انشاالله.
1- ایمان :
اولین عاملی که موجب جلب اعتماد و آبرو دانسته شده است ایمان و عمل صالح (که نتیجه و محصول ایمان است) می باشد .
در حقيقت كسانى كه ايمان آورده و عمل نيك كنند خداوند تعالى محبت آنها را در قلوب (ديگران) قرار مىدهد خداوند تعالى و مؤمنين آنها را دوست مىدارند [4].
ایمان به خداوند متعال و انجام عمل صالح بنابر دلالت آیه موجب جلب محبت و اعتبار یا به عبارتی آبروی در بین مردم می گردد .
شاید علت آن این باشد که انسانها هرچند که کارهای ناشایست انجام دهند و حتی اگر کافر باشند باز فطرت الهی آنها کاملا خاموش نمی گردد ، بنابراین چون اعمال و رفتار فرد مومن را مطابق وجدان و فطرت خود می بیند ناخود آگاه به او جلب می شود ، هر چند که فرد دشمن او باشد[5] .
كانُوا قَليلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ *وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ
آنها كمى از شب را مىخوابيدند* و در سحرگاهان استغفار مىكنند.
نماز شب از جمله اعمالی است که آثار فراوانی در حیاط دنیوی و اخروی انسان دارد و در دین اسلام برآن تأکید و توصیه فروانی شده است .
قرآن کریم یکی از صفات پرهیزکاران را خواب قلیل و اسغفار در سحرگاه معرفی می نماید : «كانُوا قَليلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ *وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ[1]» آنها كمى از شب را مىخوابيدند* و در سحرگاهان استغفار مىكنند.
سحر : قاموس قرآن در معنای سحر به نقل از طبری می نویسد : «سحر وقت قبل از طلوع فجر است اصل آن بمعنى خفاء است كه شخص در آن وقت در تاريكى مخفى است به ريه نيز سحر گويند كه محلش مخفى است[2]».
تفسر نمونه در وجه دلالت این آیه بر نماز شب می نویسد: «بسيارى معتقدند كه منظور از استغفار در اينجا همان" نماز شب" است، از اين جهت كه" قنوت نماز وتر" مشتمل بر استغفار است[3]».
احادیث فراوانی نیز در تأثیر نماز شب در زندگی بشری وارد شده است که تنها یک مورد از آنها که از امام صادق (علیه السلام) وارد شده است ذکر می کنیم .
امام (علیه السلام ) می فرمایند :«صَلَاةُ اللَّيْلِ تُحَسِّنُ الْوَجْهَ وَ تُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ تُطَيِّبُ الرِّيحَ وَ تُدِرُّ الرِّزْقَ وَ تَقْضِي الدَّيْنَ وَ تَذْهَبُ بِالْهَمِّ وَ تَجْلُو الْبَصَر[4]»
از جمله تاثیراتی که در احادیث ائمه (علیهم السلام) برای تکدی گری و سوال از مردم بر شمرده شده است ، سه مورد می باشد که به اختصار به آنها اشاره می کنیم .
1- فقر:
پیامبر گرامی اسلام می فرماید : «وَ لَا فَتَحَ رَجُلٌ بَابَ مَسْأَلَةٍ إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ بَابَ فَقْرٍ[1]» هیچ مردی در گدایی را به روی خود نمی گشاید ، مگر اینکه خدا در تنگدستی را بر رویش می گشاید [2].
همانطور که می بینید این حدیث ، مطلق گدایی و تکدی گری را می گوید و مقید به گدایی در حالت بی نیازی نشده است .
احادیث دیگری نیز وجود دارد که بی نیاز بودن فرد تکدی کننده را مورد توجه قرار داده است ؛ امام زین العابدین (علیه السلام ) می فرمایند : «ضَمِنْتُ عَلَى رَبِّي أَنَّهُ لَا يَسْأَلُ أَحَدٌ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ إِلَّا اضْطَرَّتْهُ الْمَسْأَلَةُ يَوْماً إِلَى أَنْ يَسْأَلَ مِنْ حَاجَةٍ[3]» از جانب خدایم تضمین می کنم که هر کس از دیگری بدون نیاز سوال (گدایی) کند ، روزی ، نیاز ، او را به سوال وا می دارد.
2- حقارت و ذلت:
یکی دیگر از تاثیراتی که در روایات ائمه (علیهم السلام) آمده است حقارت و ذلت می باشد ؛ حضرت علی (علیه السلام) :«الْمَسْأَلَةُ طَوْقُ الْمَذَلَّةِ تَسْلُبُ الْعَزِيزَ عِزَّهُ وَ الْحَسِيبَ حَسَبَهُ [4]» گدائى طوق ذلّتى است كه عزّت را از عزيزان و شرافت خانوادگى را از شريفان سلب ميكند.
3- طولانی شدن حسابرسی قیامت:
تاثیر سومی هم که می توان از احادیث برداشت نمود تاثیر اخروی گدایی و تکدی گری می باشد .
امام صادق (علیه السلام) می فرماید : «إِيَّاكُمْ وَ سُؤَالَ النَّاسِ فَإِنَّهُ ذُلُّ الدُّنْيَا وَ فَقْرٌ تَتَعَجَّلُونَهُ وَ حِسَابٌ طَوِيلٌ يَوْمَ الْقِيَامَة [5]» از سوال از مردم بپرهیزید ، چرا که آن ، در دنیا مایه ذلت و فقری است که به سوی آن می شتابید و در قیامت حسابی طولانی دارد .
نيازمندانى كه در راه خدا، در تنگنا قرار گرفتهاند و نمىتوانند مسافرتى كنند و از شدّت خويشتندارى، افراد ناآگاه آنها را بىنياز مىپندارند امّا آنها را از چهره هايشان مى شناسى و هرگز با اصرار چيزى از مردم نمىخواهند.
یکی از معضلات اجتماعی که متاسفانه در عصر ما بسیار گسترش یافته و رشد روز افزونی نیز به خود گرفته ، مساله «گدایی یا تکدی گری» می باشد .
تکدی گری علاوه بر ایجاد مشکلات اجتماعی (اعم از رونق گرفتن بازار فروش بچه ها و محرومیت بخشی از جامعه از تحصیل و ...)، می تواند آثار مخرب اقتصادی و حتی دینی نیز داشته باشد .
متاسفانه براثر برخی کوته اندیشی ها ، برخی ها خیال می کنند که دین اسلام با حکم به انفاق و تشویق برای آن موجب گسترش تکدی گری گردیده است ، در حالی که این فکر باطل و نشأت گرفته از ذهن نا آگاه بر آیات و روایات می باشد .
بنابه فرموده آموزه های دینی ، تکدی گری و درخواست کمک از مردم بدون نیاز ، از گناهان بزرگ است[1] که در دین مبین اسلام از آن نهی شده است و روایات بسیاری در نکوهش آن وارد شده است .
پیامبر گرامی اسلام (صل الله علیه و آله) می فرمایند : إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْحَيِيَّ الْمُتَعَفِّفَ وَ يُبْغِضُ الْبَذِيَّ السَّائِلَ الْمُلْحِفَ [2].
همچنین امام محمد باقر (علیه السلام) از پیامبر (صلوات الله علیه و آله) نقل می فرمایند : « لَا تَحِلُّ الصَّدَقَةُ لِغَنِيٍّ وَ لَا لِذِي مِرَّةٍ سَوِيٍّ وَ لَا لِمُحْتَرِفٍ وَ لَا لِقَوِيٍّ [3]»براى ثروتمند و شخصى كه اندامى استوار و توانا و بىعيب و درد دارد، و آدمى كه پيشهاى دارد، و فرد نيرومند گرفتن صدقه حلال نيست.
در سوره بقره آمده است: «لِلْفُقَراءِ الَّذينَ أُحْصِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ لا يَسْتَطيعُونَ ضَرْباً فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسيماهُمْ لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَليمٌ[4]»
(انفاقِ شما، مخصوصاً بايد) براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا، در تنگنا قرار گرفتهاند (و توجّه به آيين خدا، آنها را از وطنهاى خويش آواره ساخته و شركت در ميدانِ جهاد، به آنها اجازه نمىدهد تا براى تأمين هزينه زندگى، دست به كسب و تجارتى بزنند) نمىتوانند مسافرتى كنند (و سرمايهاى به دست آورند) و از شدّت خويشتندارى، افراد ناآگاه آنها را بىنياز مىپندارند امّا آنها را از چهرههايشان مىشناسى و هرگز با اصرار چيزى از مردم نمىخواهند. (اين است مشخّصات آنها!) و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است.
این آیه علاوه بر نشان دادن بهترین نوع انفاق ، قبح تکدی گری و دست دراز کردن جلوی مردم را می رساند.
در تفسیر نمونه می خوانیم که : «اگر قرآن مىگويد:" آنها با اصرار سؤال نمىكنند" مفهومش اين نيست كه بدون اصرار سؤال مىكنند»بلکه آنها اصلا درخواست نمی کنند[5].
بنابراین از آیه و روایاتی که نقل شد می توان نتیجه گرفت که ، دین اسلام با دقت نظر تمام همراه بیان فضیلت انفاق و توصیه بر آن ، با تکدیگری و گدایی سخت مخالف و مقابله می فرماید.
به خاطر رعایت اختصار مطالب ، عوامل تکدی گری و آثار آن در نوشته های بعد (انشاالله) خدمت دوستان بیان خواهد شد .
پس بندگان مرا بشارت ده! همان كسانى كه سخنان را مىشنوند و از نيكوترين آنها پيروى مىكنند آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.
یکی از فضایل اخلاقی که در قرآن و احادیث ائمه (علیهم السلام) برآن تاکید گردیده و آثار فراوانی برای آن ذکر شده است ، انتقاد پذیری یا پذیرش قول حق می باشد .
به عنوان نمونه قرآن حکیم انتقاد پذیری را به عنوان یکی از نشانه های انسان های خردمند شمرده و می فر ماید : «...فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ [1]» پس بندگان مرا بشارت ده! * همان كسانى كه سخنان را مىشنوند و از نيكوترين آنها پيروى مىكنند آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.
در مقابل آن (، برخلاف تصور و گفته برخی افراد که انتقاد پذیری را یکی از نشانه های عدم ثبات شخصیتی افراد و ضعف اعتماد به نفس می دانند) عدم پذیرش انتقاد را یکی از صفات کفار («وَ إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ [2]» و هنگامى كه به آنان تذكّر داده شود، هرگز متذكّر نمىشوند! ) و افراد غافل («وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ[3]»و گوشهايى كه با آن نمىشنوند آنها همچون چهارپايانند بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند (چرا كه با داشتن همهگونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند)!) می شمارد .
علاوه بر آیات در احادیث نیز بر انتقاد پذیر بودن تاکید بسیاری شده است ، امام موسی کاظم (علیه السلام) می فرمایند : «وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِينَ يُعَرِّفُونَكُمْ عُيُوبَكُمْ وَ يُخْلِصُونَ لَكُمْ فِي الْبَاطِ[4]» و يك قسمت براى معاشرت با برادران و دوستان مورد اعتمادى كه عيبهاى شما را گوشزد شما ميكنند و در باطن به شما علاقه دارند.
امام (علیه السلام) بر شیعیان خود توصیه می فرمایند که ، وقت خود را چهار قسمت کنند و یک قسمت را برای معاشرت با دوستانی که از آنها انتقاد می کنند ، صرف نمایند و این نشان دهنده اهمیت انتقاد پذیری و قابل توجه بودن آثار مترتبه برآن می باشد.
از دوستان عزیز تقاضا دارم که انتقادات و پیشنهادات خود را در زیر مطلب بنویسند ، حتما می خونم و به دیده منت می پذیرم .
خداوند متعال در قرآن کریم گفتاری را که انسان ها را دعوت به سوی خداوند متعال و حق می کند بهترین گفتار معرفی کرده و می فرمایند : « وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّني مِنَ الْمُسْلِمينَ ؛ چه كسى خوش گفتارتر است از آن كس كه دعوت به سوى خدا مىكند و عمل صالح انجام مىدهد و مىگويد: «من از مسلمانانم»»(فصلت ، 33)
در تفسیر نمونه در تفسیر این آیه می خوانیم : گرچه آيه بهصورت استفهام است، ولى پيدا است كه استفهام انكارى است، يعنى هيچكس سخنش از داعيان به سوى اللَّه و مناديان توحيد بهتر نيست، همان مناديانى كه با عمل صالح خويش دعوت زبانى خود را تاكيد و تثبيت مىكنند، و با اعتقاد به اسلام و تسليم در برابر حق بر عمل صالح خويش صحه مىگذارند.
اين آيه با صراحت، بهترين گويندگان را كسانى معرفى كرده كه داراى اين سه وصفند: دعوت به اللَّه، عمل صالح، و تسليم در برابر حق.
« در حقيقت چنين كسانى علاوه بر سه ركن معروف ايمان، اقرار به لسان، عمل به اركان، و ايمان به جنان (قلب) بر ركن چهارمى نيز چنگ زدهاند و آن تبليغ و نشر آئين حق و اقامه دليل بر مبانى دين و زدودن آثار شك و ترديد از قلوب بندگان خدا است. اين مناديان با اين چهار وصف بهترين مناديان جهانند».(مکارم شیرازی ، 1374 ش،20 ، 278)
به نظر می رسد که این تعبیرات بهترین تعبیر برای روشنتر شدن بیشتر مفهوم این آیه میباشد و همچنین آیه بهترین بیان برای نشان دادن اهمیت تبلیغ همراه با عمل میباشد .
به درخواست دوستان سند نوشته ها ا به صورت آزمایشی در مقابلشان نوشتم در این مورد هم نظر بدین .
«وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً [1]»
هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن، (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حدّ (نيز) دست خود را مگشاى، تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرومانى!
دین اسلام دین اعتدال و میان روی می باشد[2] و دینی است که افراط و تفریط را حتی در امر پسندیده ای مانند سخاوت نیز مذموم می داند .
در این آیه خداوند متعال دستور به اعتدال در بخشش و انفاق داده و با تعبیری زیبا « لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ » از عدم انفاق و تفریط در انفاق نهی می کند ، یعنی مانند بخیلان نباش که گویی دستانشان را با غل و زنجیر بر گردنشان بسته اند و قادر به کمک و انفاق نیستند [3].
همچنین با تعبیر« لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ » دستور بر پرهیز از افراط و زیاده روی در انفاق می دهد [4].
بعد خداوند متعال به علت این دستور اشاره فرموده است : « فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً »
با توجه به ترتیب بیان علت دو مورد به ذهن می رسد :
1- اینکه لف و نشر مرتب به کار رفته است ؛ یعنی « مَلُوماً » (مورد ملامت و سرزنش [5]) علت برای جزء اول آیه «و لا تجعل ...» باشد چراکه افراد بخیل دائم مورد سرزنش و نکوهش و ملامت مردم قرار می گیرند .
و «محسورا» (در اصل معنى كنار زدن لباس و برهنه ساختن قسمت زير آن است، به همين جهت" حاسر" به جنگجويى مىگويند كه زره در تن و كلاهخود بر سر نداشته باشد. به حيواناتى كه بر اثر كثرت راه رفتن خسته و وامانده مىشوند، كلمه" حسير" و" حاسر" اطلاق شده است، گويى تمام گوشت تن آنها يا قدرت و نيرويشان كنار مىرود و برهنه مىشوند[6]) علت برای جزء دوم آیه یعنی« لا تبسطها ...» می باشد ، چرا که به نظر می رسد اگر فرد در بخشش میانه روی و اقتصاد را رعایت نکند تمام دارایی خود را از دست می دهد و در کار خود و اهل خود در مانده می گردد [7].
2- احتمال دوم اینکه این دو علت برای هر کدام باشد به این معنی که از بخل ورزیدن و تفریط در انفاق و یا اسراف کردن و افراط در انفاق پرهیز کن ، چراکه در این صورت مورد سرزنش واقع شده و وامانده خواهی شد[8].